-
- الو منزل آقای غفاری؟سلااام خودتی؟ خوبی؟؟
- سلااام ممنون شما خوبی؟و...
(حال احوال خیلیییی کوتاه)
- راستی فهمیدی امروز کدوم وبلاگ برگزیده شده؟
- نه راستش دیشب دیر خوابیدم هنوز نت نرفتم.کی؟
- حقوق زن
- چه خوب
- یه قرار مصاحبه با خانم تولایی گذاشتم واسه بانو بلاگ.
- جدی ؟ خیلی خوبه.
- شما هم میای ؟ که هم ببینمت هم با اون شم خبرنگاریت کمکم کنی؟
- باشه ، اگه تونستم میام.
- پس اگه خواستی اس ام اس بزن ادرس رو برات بفرستم...
دیگ دینگ(هشدار پیام)
پیام : آدرس لطفا ...
چند دقیقه بعد:
زیینگ!
- بله؟
- آژانس
- ممنون اومدم.
(تق : صدای در خونه)
- سلام علیکم .
- سلام .کجاتشریف میبرید؟
- بلوار کشاورز ، نزدیک بیمارستان مصطفی خمینی ...
چند دقیقه بعد(عجب ترافیکی خوبه که همه از بی بنزینی مینالند و اینهمه ماشین بیرون آوردند)!
نیم ساعت بعد:
پس کجاست این کوچه شون؟!
آقای راننده پیاده میشند تا کوچه مورد نظر رو از مغازه دار سوال کنند.
تق(صدای در آژنس بود)
- همچین کوچه ای اینجاها نیست!
-مگه میشه؟! اجازه بدین!
(سراغ نقشه تهرانی رفتم که تازه تو گوشیم ریخته بودم ، خوب اینجا تهران،بلوار کشاورز ، اینم بیمارستان مصطفی خمینی...)
( چه حس خوبی داره این مجهز بودن)
لینگ لینگ لینگ + لرزش
(اه،جاوا بسته شد.)
- بله؟
- سلام ، آدرسی که دادی اشتباهه ، الان بهش زنگ زدم ،گفت کوچه ؛ جنب بیمارستان امام خمینیه نه مصطفی خمینی!
- جدی؟شرمندم خانوم ، حتما اشتباه شنیدم ...
( تو دلم :قربون حواس جمع )
- آقای راننده اون کوچه اینجا نیست ، حرکت کنید.
(بنده خدا بعد از اینهمه معطلی و جستجو خم به ابرو نیاورد)
عرق شرم
یک دقیقه بعد
- پلاکش...بله همینه ، نگهدارید!
- مطمئنید این دفعه درست اومدیم؟ میخواین صبر کنم در بزنید؟...
- نه ممنون خودشه...
تق(صدای در ماشین )
- خیلی ممنون ، چقدر شد؟
- قابلی نداره ؛ چهار تومان.
..............(تو دلم : هییییییییییی)
........................................ادامه داره ها ! با ما باشید